گفتم تو چرا دورتر از خواب وسرابی * گفتی که منم با تو ولیکن تو نقابـــــــــــــی
فریاد کشیدم تو کجایی ،تو کجایــــی؟* گفتی که طلب کن تو مرا ،تا که بیابــــــی
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش* هم منتظر حادثه هم فکر خطـــــر بـاش
هر منزل این راه بیابان هلاک اســــت * هر چشمه سرابی که بر سینه خاک است
درسایه هر سنگ اگر زلف زمین است *نقش تن ماری است که درخواب کمین است
در هر قدمت خار،هر شاخه ســــــــــر دار * در هر نفس آزار،هـــر ثانیه صــــــــد بار
گفتمکه عطش می کشدم در تب صحرا * گفتی که مجو ی آب وعطش باش ســراپا
گفتمکه نشان مبدا گرچشمه ی آنجاس* گفتی چو شدیم تشنه ترین،قلب تو دریاست
گفتم که در ایــــن راه،کو نقطه ای آغـاز * گفتـــی که تویی ،تو ،خود پاســـــخ این راز
چون همسفرعشق شدی مرد سفرباش * هم منتظر حادثه هم فکر خطر بــــــــــاش