پدری که مشکل روانی داره
صلاحیت نگهداری از فرزنداش داره؟
مثلا اگه مامی من بخواد طلاق بگیره
بچه ها میدن به مامی دیگه
مرسی
پدری که مشکل روانی داره
صلاحیت نگهداری از فرزنداش داره؟
مثلا اگه مامی من بخواد طلاق بگیره
بچه ها میدن به مامی دیگه
مرسی
اگر برای قاضی محرز بشه اره میدن به مادر.مثلا مواد مخدر جزء مسایلی است که برای یک قاضی بعنوان یک سند عدم صلاحیت حساب میشه.ولی توی ایران قضات خیلی هوای مردها رو دارن.تازه کافیه یه خورده باباهه دم قاضی رو ببینه که هیچی.نوشته شده توسط nazkhat00n [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قربون اون شکلکت برم ناراحت نباش
دوستان ممکنه آدم در اثر کم خوابی یا بدخوابی توهم ببینه ؟؟؟
منظورم از بد خوابی انه که من شبا تا ساعت 5-4 بیدارم ، بعد تازه میرم تو رخت خواب و نزدیکای 6 خوابم میبره ، بعد 9 صبح بیدار میشم میرم سرکارم و بعد ساعت 2-3 میام خونه و تا 8-9 شب میخوابم ، بعد دوباره همین برنامه تکرار میشه یعنی دوباره از 9 شب تا 4-5 صبح بیدارم و ....
سرکار هم همین خواب آلودگی خیلی بهم فشار میاره ، چندین بار تصمیم گرفتم برنامه خوابم رو عوض کنم اما نتونستم ، موقعی هم که مدرسه میرفتم همین مشکلو داشتم .
از بچگی حدود 10 سالگی تا الان که 19 سالمه همین مشکلو دارم .
دکتر هم تا 4 ماه پیش نرفته بودم ، آخه فکر نمیکردم به خاطر همچین مسئله ای باید پیش دکتر رفت .
دکتره یه سری قرص هایی بهم داد که متنفرم ازشون ، وقتی میخوردم دیگه حوصله هیچ کاری رو نداشتم و بدتر خواب آلود میشدم اما مشکل من بی خوابی نیست ، مشکلم اینه که درست سر همون ساعات خوابم میبره و بیدار میشم ، هرچقدر هم که خسته باشم یا نباشم یا خوابم بیاد یا نه .
تا اینکه حدود 6 ماهه یک سری چیزایی میبینم که هم عجیبه و هم اتفاق نیوفتاده ، اما من میدونم که اتفاق افتاده .
مثلا 3-4 روزه خونه دوستم هستم ، ساعت 7 صبح وقتی بیدار شدم دیدم دوستم تو تراس ایستاده داره چایی میخوره ، بهش گفتم یه لیوان آب بهم بده ، رفت که بیاره اما برنگشت ، 5 دقیقه بعد خودم رفتم دیدم دوستم اصلا خونه نیست ، از ساعت 6 رفته بود فرودگاه دنبال پدرمادرش
اتفاق های اینجوری که خیلی برام افتاده ، ولی تازگی ها بیشتر هم شده . اما خجالت میکشم دربارش با کسی صحبت کنم چون ممکنه بهم چیزایی بگن که خوشایند نباشه .
من یه سوال د رمورد ناسازگاری یه بچه کوچیک دارم ,یه دختر بچه 4-5 ساله هست که با هم سن و سالاش اصلا سازگاری نداره, توی مهد کوک به حرفای مربی گوش نمیده , با بچه ها نمی جوشه , تقریبا عصبیه , مثلا مربیش میگفت نقاشی که میگه بچه ها بکشن اون یه چیزه دیگه میکشه دوست داره با بزرگترهاش باشه توی یه جمعی که بچه و بزرگ هست نمیره با هم سن وسالاش بازی کنه, عروسک دوست نداره , لباس دخترونه نمی پوشه , همه رو میزنه , چه مشکلی می تونه باشه, خانوادش هم به دکتر بردن و اینا اصلا اهمیت نمی دن.
Last edited by faded; 11-07-2011 at 10:58.
شما کارتون چیه تو خونه یا محل کار با مواد شیمایی سرو کار دارین؟
مثلا 3-4 روزه خونه دوستم هستم ، ساعت 7 صبح وقتی بیدار شدم دیدم دوستم تو تراس ایستاده داره چایی میخوره ، بهش گفتم یه لیوان آب بهم بده ، رفت که بیاره اما برنگشت ، 5 دقیقه بعد خودم رفتم دیدم دوستم اصلا خونه نیست ، از ساعت 6 رفته بود فرودگاه دنبال پدرمادرش
تو شرکت نفت تهران ساختمون 5 ، بخش حراست ، مسئول مراقبت و نگهداری دوربین و سیستم های کنترل هستم .شما کارتون چیه تو خونه یا محل کار با مواد شیمایی سرو کار دارین ؟
نه با مواد شیمیایی ، سرکار که هیچ ارتباطی ندارم ، تو خونه هم همینطور .
این چیزی که شما گفتین میشه توهوم بینایی و شنوایی خیلی خطرناکه بهتره سریع به روانپزشک مراجه کنین
ثلا 3-4 روزه خونه دوستم هستم ، ساعت 7 صبح وقتی بیدار شدم دیدم دوستم تو تراس ایستاده داره چایی میخوره ، بهش گفتم یه لیوان آب بهم بده ، رفت که بیاره اما برنگشت ، 5 دقیقه بعد خودم رفتم دیدم دوستم اصلا خونه نیست ، از ساعت 6 رفته بود فرودگاه دنبال پدرمادرش
سلام دوستان یه سئوال
چرا بعضی وقتها به دوستانمون وابسته میشیم
من خودم تجربه این مسئله رو دارم که به بعضی از دوستام وابسته میشدم.بطور مثال وقتی به مدرسه راهنمایی رفتم چون یکی از دوستان تو مدرسه جدیدم نبود من خیلی ناراحت شدم طوری که به مدرسه دوستم رفتم
البته الان این مشکلم حل شده ولی مشکل خیلی بزرگی برای خیلی هاست
دوست دارم یه راح حل بدید
نوشته شده توسط hamid_diablo [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
با سلام- این احساس طبیعیه! و هر انسانی به این نوع احساسات دچار میشه! که با ملاقات و بودن در کنار دوستش براحتی قابل حل میشه! و چون با همون دوستتون دوران خوبی میگذرونید عامل روحی و روانی بدن در دوران مدرسه و یا هرجای دیگه بهش عادت میکنه! و وقتی ازش دور باشی ، یه احساسی میاد که نوعی دلتنگیه! و با دیدار دوباره این مشکل براحتی حل میشه!
موفق و موید باشین
سلام مهران جان
با نظرت موافقم اما بعضی وقتها این وابستگی چنان زیاد میشه که اگه طرف(دوست.اعضای خانواده...)نباشه در ارتباط بر قرار کردن با محیط و جامعه دچار مشکل میشیم
میدونی منظورم چیه بعضی وقتها ما مطیع و یا به عبارتی به شخصی نیاز داریم که اگه نباشه دچار ترس میشیم
اینو چطوری میشه حل کرد؟
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)